صادقانه ترين راه بيان عشق


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود




تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غریبانه و آدرس gharibane.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.متشکرم.






به نظرتون تو کدوم یکی از کشور های ذکر شده دموکراسی هست؟

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی

غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند بابخشیدن،

عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و«حرف های دلنشین» را راه بیان

عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن

از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.در آن بین، پسری برخاست و پیش از

این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهیتعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق

به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.یک ببر بزرگ،

جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه

نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر،

جرأت کوچکترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد

زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصلهببر به سمت

شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده

ماند. داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.

راوی اما پرسید: آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتماً از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!

راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که « عزیزم، تو بهترین مونسم بودی.از

پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود .››قطره های بلورین

اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر

فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن

لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه

ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود …




:: بازدید از این مطلب : 1392
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : رضا قربانی
ت : یک شنبه 13 مرداد 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');